استادعلیرضا قربانی

متولد 1351 بهمن ماه در تهران متولد شد.

در کودکی علاقه زیادی به قرائت قران داشته و جوایز زیادی هم کسب کرده.

از سال 63 به طور جدی به موسیقی پرداخت

فارغ التحصیل دوره ی کارشناسی بیولوژی دانشگاه شهید بهشتی

با معاشرت با  فرهاد فخرالدینی(رهبر ارکستر ملی ایران)و علی تجویدی(علی تجویدی نوازنده ویولن و سه‌تار، آهنگساز، پژوهشگر و مؤلف ایرانی)دریچه ی جدیدی برایش گشوده شد.
از سال 1378 به عنوان خواننده ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی به اجرای برنامه های متعدد در داخل و خارج از کشور پرداخته است.

جراهای متعدد در فستیوال های مهم موسیقی در نقاط مختلف دنیا که ماحصل آن در لوح های فشرده ای در اروپا منتشر یافته است، همچنین برگزاری کنسرت های موفق و پربیننده در داخل و خارج از کشور و دریافت جوایز بسیار ، نام ایشان را در ردیف یکی از بهترین خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی جای داده است.

البوم های مختلفی منتشر کردندو همچنین صدای گرم علیرضا قربانی را می توان در تیتراژ بسیاری از سریال های تلوزیونی از قبیل کیف انگلیسی، شب دهم، روشنتر از خاموشی ( ملاصدرا ) ، مدار صفردرجه  و وضعیت سفید شنید.

 

شب دهم

مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه‌تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه
از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر
دین دیوانه به دین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شد

مدار صفر درجه

وقتی گریبان عدم               با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را                 پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را                       در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را                 با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم                        نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این                 دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن                   دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانش مرا                   از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم                شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و                عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو                        نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این                  دیوانگی و عاقلی